کسي که ادعاي برادري داشت زندگي ام را نابود کرد و هنوز هم باورم نمي شود چه شکست تلخي خورده ام و اين ماجرا يک عمر از ذهنم پاک نخواهد شد. داماد جوان که براي اخذ مشاوره و راهنمايي به دايره اجتماعي کلانتري جهاد مشهد مراجعه کرده بود سفره دلش را باز کرد و گفت: ۵ سال قبل پدرم را در حادثه رانندگي از دست دادم و مادرم که کارمند يکي از ادارات است مسئوليت خانه را يک تنه بر عهده گرفت. در اين سال ها من از نظر عاطفي به پسرخاله ام وابسته شدم و به قول معروف ما با هم دست برادري داديم تا هيچ وقت همديگر را تنها نگذاريم و يار و همدم هم باشيم. حدود ۴ماه قبل من به پيشنهاد مادرم به خواستگاري دختر يکي از همکارانش رفتم و با ساره نامزد شدم. دراين مدت هر وقت مي خواستم با نامزدم جايي بروم پسر خاله ام نيز همراه ما بود و حتي ساره قصد داشت يکي از دوستانش را به حامد معرفي کند تا او نيز هر چه زودتر سروسامان بگيرد. متاسفانه در رفت و آمدهايي که داشتيم نامزدم حجابش را رعايت نمي کرد و در حضور پسرخاله ام پوشش مناسبي نداشت. مادرم چند بار بر سر اين موضوع به من و ساره تذکر داد و گفت: رعايت حجاب و توجه به حد و مرزهاي اخلاقي و ارتباطي يک اصل مهم و اساسي در زندگي است اما ساره که از اين حرف ها دلگير شده بود به من گلايه مي کرد و مي گفت: مادرت مرا به چشم دختري فاسد مي بيند ولي حامد مثل برادرم است و او را داداش صدا مي زنم و... نامزدم مرا با اين حرف ها بر عليه خانواده ام تحريک مي کرد تا جايي که در برابر مادرم ايستادم و گفتم: به تو ربطي ندارد که همسرم چگونه لباس مي پوشد و خودش را آرايش مي کند. لطفا احترام خودت را نگهدار و ديگر در زندگي ام دخالت نکن. با اختلافاتي که به وجود آمده بود من از خانه قهر کردم و به منزل پدر ساره رفتم اما افسوس که خيلي دير متوجه شدم معني حرف مادرم چه بود و چه اشتباه بزرگي مرتکب شده ام. متاسفانه حامد و ساره که گاهي به بهانه ديدار با دوست نامزدم بيرون مي رفتند به دليل رعايت نکردن حد و مرزهاي شرعي که مورد تاکيد مادر بيچاره ام بود دچار مشکل شدند و من هم از اين موضوع کاملا بي خبر بودم تا اين که امروز پليس آن ها را به اتهام رابطه نامشروع در يکي از مناطق تفريحي مشهد دستگير کرده است و نامزدم اعتراف کرد حدود ۲ ماه است اسير هوس هاي شيطاني شده است و... اعتراف مي کنم که اشتباه کرده ام و حالا خجالت مي کشم به روي مادرم که مدتي است او را تنها گذاشته ام نگاه کنم. واقعا مادرم راست مي گفت: هر کسي جاي خودش را دارد و حريم خانه را بايد محترم بشماريم. روزنامه خراسان - مورخ شنبه 1389/08/08
نويسنده: غلامرضا تديني راد
دسته بندی : داسـتـان عـاشـقـانـه