دچارم به دردی همیشگی که تمام وجودم را در بر گرفته نمیدانم تا به کی این درد همراه من است
دسته بندی : حـرف و حـدیـث شعر و سخن
همینقدر میدانم که دوست به جانم افکند و رفت از او گلایه ندارم از قلبم متنفرم که بیهوده می نالد
از عقلم متنفرم که با اشوه او از کار افتاد از دلم متنفرم که اینقدر ساده بود و آخر از چشم کور و گوش کر
نه من از خودم متنفرم که درد بی درمان عشق شکستم داد. ناز شستت معشوق من
دسته بندی : حـرف و حـدیـث شعر و سخن