شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه و سوز و زاری چراست
بگفت ای هوا دار مسکین من برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر می رود چو فرهادم آتش بسر می رود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد فرو می دویدش به رخسار زرد
که ای مدعی، عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه یارای ایست
ترا آتش عشق اگر پر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوخت
برچسبها: اس ام اس های عاشقانه, شعر, sms, عاشقانه
دسته بندی : شـعـر عـاشـقـانـه